بحران بهداشتی فعلی نه تنها بدنه ی اجتماعی ما را اتمیزه کرده، بلکه باعث ایجاد نوعی بدبینی نسبت به تمام پوست هایی شده که پوست ما نیستند. برای اینکه وارد بازی ابتلا نشویم، دیگر دیگری را لمس نمی کنیم. و این سختی است که بی شک امروز باید به آن تن بدهیم. اما اگر یک ژست ( فعل بدنی) همدلانه، در تخیل ما به مثابه فعلی بیماری زا حک شود، خارج از موضوع نیست که نگران دایره همبستگی فیزیکی باشیم که امروز آسیب دیده، جدا افتاده و تکه تکه شده است. ژست های حفاطتی به دست های ما یاد داده اند در جای خود ثابت بمانند. هر روز که از قرنطینه می گذرد، یاد می گیریم چطور فاصله مان را از هر آنچه ما نیست حفظ کنیم. اغتشاشی تا این حد عمیق در پیوند های لمسی ما، نمی تواند بدون عوارض جانبی باشد. این گسست در حال شکل گیری اتفاق ناچیزی نیست. موج ویروس که از سرمان گذشت، اگر نمی خواهیم دور همبستگی را برای همیشه خط بکشیم، باید ترسیدن از پوست دیگری را نا-یاد بگیریم. -ما موجوداتی لمس-دوست هستیم. پوست که ما در بر می گیرد در واقع ارگان اولیه حسی ماست. آن طور که پل والری نوشته : آن چیزی است که بیشتر از هر چیزی درعمق ما وجود دارد. از این درگاه زنده است که وقتی تنها نطفه ای بودیم به آرامی متوجه می شدیم که جهانی خارج از ما وجود دارد. ما در نوع شکل گیرمان و از دیدگاه رشد شناسی نیز موجوداتی بدن-حسی (somesthésique) و لمس-دوست (haptophile) هستیم. به زبان ساده ما اساسا موجودی لمسی هستیم. در طول زندگی نیز، در پیوستگی با واقعیت های لمسی، حسی ، و بدن مرکز است که خود را بنا می کنیم. به طور مثال بیولوژیست های تکامل، شکل گیری ارگان چشم را بر پایه ی رابطه ای از نوع لمس از راه دور تعریف می کنند. و در واقع این طور توضیح می دهند که از دل پوستی که حساسیتش کم کم نسبت به نور ظریف تر و کامل تر شده، جهان را می بینیم. و در طول تاریخ، ما از این پوست که عمق وجود مان را می سازد خارج نمی شویم. اما کف دست های ما، پایانه های انگشتانمان، و این معجزه های حسی پوست، ما را به ماده جهان نزدیک و نزدیک تر می کنند.شکل سطح آن را به خود می گیرند و وزنش را می سنجند،در بر می گیرندش و احساسش می کنند. پوست ما، جهان را به ما هدیه می دهد و همینطور دیگران را.اما پاندمی امروز دستمان را بسته است. مثل بزرگتری که حواسش به کودکی است مراقب است که تنها با چشمانمان جهان را لمس کنیم. - دوباره سراغ جهان رفتن. کلمات بعضی اوقات سرشار از تضادند. [در زبان فرانسه] کلمه قرنطینه به معنای محدود شدن در فضا است و ریشه آن به لمس کردن برمی گردد انگار که دو موجود که به علت محدودیت فضایی در تماس مستقیم با هم قرار می گیرند. به این ترتیب دستور به قرنطینه شکلی از تضاد را در خود دارد. [ درباره ریشه کلمه قرنطینه که در فارسی به کار می بریم و رابطه اش با چله نیز می توان بحث را باز کرد.] لمس کردن نه تنها مفید است بلکه برای انسان های نخستینی که ما هستیم یک نیاز حیاتی است. در سال ۱۹۵۸ یک روانپزشک به نام هری هارلو تصویری را به جهانیان نشان داد که در آن یک میمون نوزاد که از مادرش جدا شده و به این خاطر بسیار ضعیف شده بود، پوست میمون مصنوعی را در آغوش می فشرد و در عین حال شیشه شیری که به عنوان غذا برایش در نظر گرفته بودند نادیده می گرفت. هارلو این طور نتیجه گرفت که تماس فیزیکی نیاز اولیه او بود حتی پیش از تغذیه.این قضیه برای ما انسان ها هم صادق است. در دهه ۷۰ میلادی یک بیولوژیست به نام ریکا فریدمن نشان داد که چطور نوازش حیوان خانگی می تواند ریسک بیماری های قلبی عروقی را پایین بیاورد. پژوهش های جدیدتر در ژاپن هم نشان داده اند که حرکت دادن دستانمان روی چوب به کم کردن استرس کمک می کنند…. ما در واقع زمانی احساس خوشی می کنیم که پوست بدنمان با آن دیگری زنده در تماس نزدیک قرار می گیرد. پس بعد از این که آرامشان را باز یافتیم. برای درمان کامل این پاندمی باید با مشت های باز به سراغ جهان برویم چسبیده به واقعیت های لمسی ، با تماس کامل دیگری نه تنها باید فاصله گذاری اجتماعی امروز را به نوعی حل کنیم بلکه برای باز یافتن مسیرمان باید دوباره به سمت آنچه ما را لمس می کرد جهت گیری کنیم. باید یاد بگیریم همسو با بدن زنده، همبسته با جهان و در واگیری تماس های مکررشان زندگی کنیم. در واقع خارج شدن از این بحران خارج شدن از یک بحران لمسی بی سابقه نیز هست. ما باید از موجودات لمس-هراسی که در طول این قرنطینه به آن تبدیل شده ایم باز برگردیم. متن تریبون ژاک تسن در روزنامه لیبراسیون. ۹ آوریل ۲۰۲۰ ترجمه کامنوش خسروانی
top of page
bottom of page
Yorumlar